دیوار محبت ما
قدیمها که هنوز مضرابهای چپ و راست سنتور برایم عجیب و رمزی بود، اگر استاد توضیح میداد، بازهم قانع نمیشدم. فکر میکردم حالا چه فرقی دارد، اینطوری یا آن مدلی؟ حتی یک بار با لحنی شاکی پرسیدم: "مگر شما نگفتید مضرابگذاریها جوری است که دست نوازنده راحتتر حرکت کند؟ من اینطور راحتترم! " همه خندیدند. باز میگفت صدای مضراب راست و چپ با هم فرق دارد، باز هم کافی نبود برایم. میشد راست را ضعیفتر بزنی یا چپ را قویتر. رفته رفته حرفش را فهمیدم. ارزش دیکته مضرابها را بیشتر درک کردم. اگر میخواستم از ردیف و هرچه که یاد میگرفتم مثل زبان موسیقی استفاده کنم، باید نظم و قاعدهی آن را هم میپذیرفتم. نمیشد بنویسم صلام، و بگویم چه فرقی دارد؟ این هم سلام است. الان یکی از نعمتهای جدید زندگی این است که شاگرد قدیمی کلاس شدهام. یک مقدار حس پوسیدگی به آدم میدهد اولش. بعضی وقتها حس جاودانگی است البته، که فکر کنی من برای حدود 10 سال هر شنبه ساعت 4 و نیم اینجا بودم! بخصوص وقتی متوجه باشی که تغییر کردهای. قسمت شیرینترش این است که وقتی شاگردهای جدید میآیند و درسهای قدیمی تو را کار میکنند میتوانی دو