چونان اسب درشکه با چشمبند*
من شخصیت داستانی هستم که نمیداند نویسنده چه خوابی برایش دیده. و همینطور خود قبلیام را نمیشناسم، دربارهی گذشته و هرچه اشتباه و کارهای منفی بوده، یا فرصتهای استفاده نشده، همه را فراموش میکنم. هرچه الان هست هست، غیر از این هیچ چیز.
خانم نویسنده! کافی است یک موقعیت ایجاد کنی و من جدید و فراموشکار را بگذاری تویش. هرجا دیدی به گذشته لینک میزنم و استدلال میکنم، البته استدلالهای منفعل و مخرب، برگردانم سر جایی که شروع کردیم.
* اینجور عنوان نشانی است از پلاکت در ما :)
نظرات
ارسال یک نظر