نقاشی کلمه ها
خیلی وقتها پیش میاید یکدفعه کلمه ها برایم جان میگیرند. انگار نه انگار صدها بار خوانده شدهاند، از کنارشان رد شدهام، نوشتهام شان! هیچ، هیچ! دو روز پیش یکدفعه Preoccupied در ذهنم نقاشی شد، و یک روز بعد کشیدمش روی کاغذ، 90 درصد شبیه به همان که آمده بود توی سرم:
ذهن این روزهای من دقیقا همینطوری است، بیبرنامه، خالی، ولی مشغول با چیزهایی که هیچ ربطی به دنیای اطرافم ندارد، کمکی به هیچ کس نمیکند، فقط روزهای عمرم را پر میکند و بس.
***
به بچهها میگویم همیشه اگر برای خودتان شکل بکشید خیلی درکش راحتتر است. سر یک مسئله بحث میکنیم، من با اینکه این مباحث را حداقل 10 بار سرکلاسهای ترمهای قبل توضیح دادهام باز هم عکسالعمل سریعی ندارم. پنج دقیقه وقت میگیرم و نمودار و شکل و تصور و تجسم؛ یکی از بچهها میگوید خانم شکل هم لازم نیست، بگذاریم توی رابطهاش در میاید. من اول باید ببینمش اما!
***
درک تصویری برای خیلی از افرادی که روی طیف اختلالات آتیسم هستند نقش مهمی ایفا میکند. من شخصا برای بیان خودم خیلی زیاد از تصویر استفاده میکنم. نوشتن هم نوعی نقاشی است، به هرحال اگر بنا بر انتقال مطلبی باشد در نگارش و نقاشی وقت خیلی بیشتر هست تا صحبت کردن. دوست دارم در این زمینه بیشتر تحقیق کنم تا مثالهایی از سایر آدمها هم بدست بیاید. شما هم اگر در این ویژگی مشترک هستید از تجربههاتون اینجا بگید.
نظرات
ارسال یک نظر