مدرسهی محبوب من
من به تنهایی و کلیترین شکل ممکن عاشق مدرسهام. مرزی بین یاد دادن و یاد گرفتن قائل نیستم، و هیچ وقت درک نخواهم کرد که روزی ممکن است دورهی یادگیری و آموزش یک موجود زنده به پایان برسد. همه مراحل و امکانات زندگیام قابل مقایسه با مدرسه و یادگرفتن و یاد دادن هست (و دوباره یاد گرفتن و یاد دادن، و دوباره..). در مجموع، خوشحالم که به هیچ قاعدهی دیگری در این دنیا پایبند نیستم.
و اما مدرسهی محبوب من کلاس ردیف استادم آقای کیانی است. من آنجا بود که یک نمونه عالی و فکرشده از یک سیستم درست آموزشی را از نزدیک تجربه کردم. از دید من قواعد این مدرسه در جهت درک بهتر موضوع و محتوای آموزشی آن، یعنی ردیف موسیقی ایرانی، طراحی شده است. یادگیری ردیف به دلایلی که در ادامه بحث میشود، خیلی شبیه به یادگیری ریاضیات است، یعنی یک دانش پایهای و مفهومی است.
ساختار ردیف پر از تکرار و تقارن است. درسی که اول از همه میزنیم، همان ظرافت و سختیای را دارد که درسهای آینده دارند. در واقع اگر سالهای سال فقط همان یک درس اول را کار کنیم، باز هم به هدف اصلی هنر که خوب نواختن است میتوان رسید. وجود درسهای بیشتر در آموزش فقط برای آن است که هنرجو دلزده نشود.
با گذر زمان هنرجو میفهمد که درسهای جدید هم شبیه همان درسهای قدیمی هستند، و اساسا سیستم از آسان به ساده چیده نشده است. بلکه این درسها شبیه به مثالهای متنوعی از یک مجموعهی قواعد هستند و هدف کشف آن قواعد است، نه حفظ مثالها. درست مثل اینکه پنجاه مثال از جمع یا تفریق اعداد چندرقمی داشته باشیم. اگر یکی را درست بفهمیم، بقیه را هم درست حل میکنیم.
کلاس ما آزمون و امتحان ورودی ندارد. قرار نیست استعدادشناسی انجام شود و با هدف "تحویل هنرمند ماندگار به جامعه" بچهها آموزش ببینند. هرکس دلش خواست، بفرماید. همه برای دلشان ساز میزنند.
همه هنرجوها، در هر سطحی که باشند خواه مبتدی یا پیشرفته، در یک کلاس (به تفکیک ساعت روز) مینشینند و از کلاس استفاده میکنند. کلاس به صورت نیمه خصوصی برگزار میشود، یعنی هنرجوها یک به یک کارشان را در حضور استاد و بچههای دیگر ارائه میکنند، استاد اشکالهایشان را تذکر میدهد و بعد نوبت هنرجوی بعدی است. این یک آموزش شفاهی و سینه به سینه (از استاد به هنرجو) است.
این باعث میشود که اگر هنرجویی در سطح پایینتر است، درسهای جلوتر از خودش را بشنود و همینطور هنرجوهای پیشرفته درسهای گذشتهی خود را. به این ترتیب هر هنرجویی از ارائه و رفع اشکال هنرجوهای دیگر یاد میگیرد. بعلاوه، هنرجوهای پیشرفته هرجلسه با اشکالاتی که مبتدیان در آموزش مواجه میشوند و با شیوهی کمک استاد به آنها آشنا میشوند. در نتیجه اگر قصد آموزش داشته باشند از این تجربه میتوانند استفاده کنند.
پایهی سیستم آموزشی ما تذکر دادن است، نه تنبیه. استاد چیزی آموزش نمیدهد، بلکه هنرجو خودش دست به تجربه و یادگرفتن میزند، استاد فقط او را راهنمایی میکند که راه را درست رفته یا اشتباه. این شیوه باعث میشود هنرجو روز به روز توانایی بیشتری پیدا کند و با گذشت زمان تسلطش بیشتر و وابستگیاش به استاد برای کشف قواعد کمتر شود. بعلاوه، مسائلی چون نمره، نتیجهی امتحان، و رقابت مطرح نیست. هنرجو فقط یک ارزش را در مقابلش میبیند: چقدر میتواند یک درس را درست و هنرمندانه اجرا کند. حتی بهترین و پیشرفتهترین هنرجوها هم با تکرار و تمرین بیشتر میتوانند بهتر شوند، و خود استاد هم یک هنرجو در سطح عالی است، پس آموزش هیچوقت متوقف نمیشود و هیچ مقصدی نیست که بخواهیم برای دیر رسیدن به آن نگران باشیم. به خاطر این ویژگی استاد همیشه شوخی میکند که: "ردیف صبر زیادی میخواهد و اصولا کسی که صبر ندارد نمیتواند دوام بیاورد. ولی اتفاقا اگر صبور نیست ردیف به دردش میخورد که کمی صبرش زیاد شود! اگر هم کسی ردیف کار میکند و صبور نیست حساب کنید اگر ردیف نمیزد چقدر بیصبر بود!!"
اثر غیرمستقیم کلاس ما، که باارزشترین جنبهی آن هم هست، روی اخلاق است، مثل همین مثال صبر. هنر در لغت به معنی فضیلت است و بنابراین یک سمت آن به اخلاق وصل میشود. بجز کیفیت سیستم آموزشی، در مدرسهی ما مسئولیتهایی هم متوجه هنرجوست، مثل رعایت اخلاق. در این مدرسه غرور و منیت را باید کنار گذاشت. غرور حتی در سؤال پرسیدن، و درخواست کمک کردن برای یادگیری. مثلا هر کنسرت، سیدی/دیویدی ضبط شده از درسها و یا پژوهشهای استاد، یا کتابها، جزء منابع کمک آموزشی هنرجوها است. هر هنرجویی میتواند با استاد در میان بگذارد و با تخفیف یا رایگان از این منابع استفاده کند. به عبارتی همه چیز برای یادگرفتن فراهم است. اگر هنرجویی با بهانهی نیاز مالی یا خجالت کشیدن خودش را از یادگرفتن محروم کند، مسئولیتش متوجه خود او است و در واقع کمکاری و تنبلی کرده است. تنها چیزی که هنرجو باید داشته باشد خلوص نیت است، یعنی واقعا و خالصانه بخواهد که یاد بگیرد.
یادگیری از طریق شفاهی و ارتباط مستقیم استاد و شاگرد انجام میشود، مثل هر هنر و فن دیگری. هنرجو باید در محضر استاد باشد تا بتواند از نزدیک مشاهده و دقت کند، و با ذوق خودش از هنر او بیاموزد و به دل بسپارد. ولی بخاطر سرعت بالای زندگی و فرصت کمی که امروزه برای یادگیری مستقیم داریم، استاد در قالب منابع اموزشی ضبط شده نمونههایی را برای هنرجوها تهیه کرده است. از طرفی این کار باعث میشود در هرجا که هستیم بتوانیم به یادگیری ادامه دهیم، ولی از سمت دیگر زنده بودن موسیقی و اجرای آن در لحظه را از دست میدهیم، چون درسها و مطالب آموزشی هربار به صورت بداهه توسط استاد اجرا میشود و گوش دادن به آن اجراها نسبت به گوش دادن به یک اجرای ثابت ضبط شده بهتر است. هرچند، برای یاد گرفتن به یک ذهن خالی و آزاد نیاز است. آنوقت حضور داشتن چه برای اجرای بداهه و چه برای اجرای ضبط شده باعث میشود که هربار کشفهای تازهای کنیم و از زاویهی جدیدی به مطلب وارد شویم.
میتوان گفت راه یاد گرفتن هر چیزی زندگی کردن، وقت گذراندن، و تکرار کردن آن است. به این ترتیب هر روز با او آشنا و آشناتر میشویم و به عمق زیبایی و خوبیاش بیشتر پی میبریم. مدرسهی محبوب من به بزرگی زندگی است.
نظرات
ارسال یک نظر