این کیه؟
خودم این نقاشی رو دوست داشتم. اول که داستان لرز رو میخوندم و نمیفهمیدم، رسیدم به مرحلهای که لازم بود هر ذرهای که از داستان دستگیرم شده رو بذارم کنار هم و از مجموعشون یک معنی استخراج کنم. نتیجه شد این تصویر. بعدها، یعنی در طول یک ماهی که مشغول به نوشتن و درک کردن و تغییر دادن نظراتم و انتقاداتم! به داستان بودم، هیچوقت این نقاشی زیر سوال نرفت. در واقع بعد از این کار من کلی نظریههای پست مدرن رو مطالعه کردم تا بتونم اشکالهای درست از داستان بگیرم، یا جایی که واقعا عالی کار شده تحسین کنم. متن و موضوع و همهچیز تغییر اساسی داشت، اما این نقاشی ثابت موند. فقط تصمیم گرفتم برای تطبیق بیشترش یکی از دستهای آدمک رو با ن های قرمز بپوشونم. همین :) میشود دو نتیجه گرفت از این اتفاق: شخصیتپردازی و تصویرسازیهای داستان خیلی خوب بود که واقعا هم همینطور هست. و دوم اینکه درک تصویری بسیار جلوتر از درک معنایی اتفاق میافته. یعنی حداقل من ممکنه ندونم فلان چیز یعنی چی، ولی میتونم نقاشیاش رو بکشم و احساس و درکم رو از طریق تصویری که درمیارم بیان کنم. دنیا بدون نظریهها هم راهش را خوا